صمد بهرنگی

Monday, September 09, 2002


چرا صمد را دوست دارم؟

صمد را از بچگي شناختم. از وقتي كه هفت سالم بود و عزيزي قصه هاي بهرنگ را بهم هديه داد. نه مي دانستم كه اين نويسنده كيست و نه چيزي حاليم ميشد . فقط مي دانم كه آنقدر آن قصه ها را خوانده بودم كه از بر شده بودم . عاشق اولدوز بودم. .. عاشق ننه كلاغه.عاشق عروسك اولدوز...عاشق جايي كه كلاغ ها اولدوز را از دست زن بابا تجات مي دهند... از زن بابا بدم مي آمد. از هر كس كه بچه اي را اذيت مي كرد بدم مي آمد. فهميدم خيلي ها كفش ندارند.مدرسه نمي توانند بروند.غذا ندارند بخورند براي اينكه بعضي هاي ديگر بيشتر از حقشان مي خواهند. بعد قصه هاي آذربايحان را خواندم ا كوراوغلو را شناختم ...با ملك محمد و بعد تلخون آشنا شدم..بعد ها با ماهي سياه كوچولو ...با شجاعت هايش.....
صمد را دوست داشتم براي اينكه نوشته هايش به من نزديك يود. آنها را حس مي كردم.قهرمان هايش را دو رو بر خودم مي ديدم.زبانش ساده بود. عاميانه مي نوشت. حرف هايش را راحت مي فهميدم.
وقتي فهميدم اين نويسنده زنده نيست كه بيشتر بنويسد خيلي ناراحت شدم. بي آنكه بدانم كه بوده يا چه عقايدي داشته و يا چطور و در چند سالگي جانش را از دست داده. فقط دوستش داشتم. غير از او هيچ كس آنطور نمي نوشت. ميان آن همه كتاب كه مي خواندم.قصه هاي او جاي ديگري داشت....

نزديك هاي انقلاب فهميدم كه صمد كه بوده . اما او از آن پيش تر خالق قهرمان هاي كودكي من بود. وقتي فهميدم چه رك بوده و چقدر براي بچه ها زحمت كشيده بيشترهم دوستش داشتم.

حالا مي خواهيد اسم اين را قهرمان سازي بگذاريديا هر چيز ديگر. صمد با كارهايش با زحمتي كه كشيد با حساسيتي كه به جامعه ايران و بخصوص آذربايجان داشت در قلب مردم جا گرفت و گر نه او يك انسان عادي بود كه در يكي از فقيرترين محلات تبريز به دنيا آمده بود. پدرش هم مال و منالي نداشت كه او را به مدارس خصوصي و دانشگاه يا كلاس شنا بفرستد. صمد پر كار بود قلبش در دمند بود. از كسي توقعي نداشت. كار خودش را مي كرد. از اين ده به آن ده مي وفت براي بچه ها كتاب خانه درست مي كرد. برايشان كتاب الفبا مي نوشت. داستان مي نوشت.با شاگردانش دوست بود. داستان هايش را دانش آموزانش مي خواندند و نقد مي كردند. به جذام خانه ها مي رفت وبا جذاميان حرف مي زد و در مورد شان مي نوشت...

من نمي دانم تعريف قهرمان چيست... من مي دانم كه دوست داشتن صمد براي من هم رنگ جماعت بودن نبود. من مثل خيلي هاي ديگر صمد را از قصه هايش شناختم. صمد براي من يك دوست ناديده بود ...مي بينم كه دوست ناديده خيلي ها بوده. .

حالا هم هر وقت مي خواهم براي كودكي قصه بخوانم مي بينم غير از كتاب هاي صمد چيز ديگري نيست. ادبيات كودكان ايران بدون صمد معني ندارد. هيچ كس قصه هايي به اين قشنگي با زباني به اين سادگي براي بچه ها ننوشته است. بچه ها مثل من صمد را از كتاب هايش مي شناسند. نمي دانند كه او ديگر نيست. نمي دانند او چه غول بزرگي بوده. از من آلتبن توپ و كور اوغلو را مي خواهند و در كتابخانه ها دنبال قصه هاي صمد مي گردند.....

اگر قهرمان كسي است كه با نوشته هايش با زندگيش ..باعملش و گفتارش روي زندگي ديگران اثر مي گذارد و در ذهنشان تا ابد حك مي شود صمد قهرمان من است...
************************

چرا بانوشته نوش آذر مخالفم

مي شود كه كسي رانقد كرد. هر كس را از جمله صمد را .
ميشود داستان هاي صمد رانقد كرد. مي شود ازشان بادلايل منطقي ايراد گرفت. ايرادهايي كه با علم كامل..بي غرض و به جهت سازندگي مطرح شده باشند هميشه خواننده راجذب مي كنند. براي اينكه راه حل ارائه ميدهند و سوالات را واضح تر مي كنند. براي كارهاي آينده راه مي گشايند. اما اسم و لقب دادن به كسي كه خودش هيچ وقت ادعايي نداشته كاري ناشايست است. از آن بدترعذرهاي بدتر از گناه وتوجيهات بعد از آن است. اگر تمام حرف ها و تو ضيحات نوش آذر را جمع كنيد يك مترجم لازم است تا به مابفهماند بالاخره ايشان منظورش چه بوده. من نمي دانم چرا فضولك مي خواهد اين توهين عمدي را سهوي جلوه بدهد.

اگر منظور تقبيح قهرمان سازي است چرا از اول به اين موضوع اشاره نمي شود؟چرا براي صمد صفاتي از قببيل لنگ ..بي بته...نحس به كار برده مي شود؟ چرا از مثال هاي زنده مثل خاتمي براي نفي قهرمان سازي استفاده نمي كنند؟ خاتمي را كه هيچ كاري نكرده بود. هم در دوران جنگ و هم در دوران كشتار زندانيان وزير ارشاد بود تاعرش اعلا بردندش و دكترش كردند وبرايش سال گفتگوي تمدن ها درست كردند...همه بهش اميد بستند بعد معلوم شد كه اين ها فقط باد هوا بوده... اين يك قهرمان الكي است. اما صمد يا شاملو هيج ادعايي نداشتند...كارشان را كردند. اگر مردم دو ستشان دارند و علي رغم تمام مشكلات به آنها در هر فرصتي ابراز علاقه مي كنند براي اين است كه آنها را به خودشان نزديك مي بينند. ستايش شاملو يا صمد يا مثلا ياشار كمال دليل بر اين نيست كه آنها خداي مطلقند. آنها در شرايط خودشان و با امكانات محدودشان كارهاي را كه به نظرشان درست مي آمده انجام دادند. چند تاي ما مي دانيم كه چه بايد بكنيم اما از ترس يا از عافيت طلبي كاري نمي كنيم؟تازه بقيه را هم تخطئه مي كنيم.
شايد هم دليلش اين است كه به قول اميد ميلاني مي خواهيم روزمرگي و ضعيف كشي را ترويج بدهيم. اما گمان نكنم اين فرهنگ در اينجا جا بيفتد. حتي در آلمان هم جا نخواهد افتاد.

دوستي برايم نوشت:اينها ديگران راآلوده مي كنندتا آلودگي دامن خودشان پنهان شود. من بر خلاف فضول آنقدر ها خوش بين نيستم و معتقد م روزي اصل قضيه معلوم خواهد شد.و گر نه باورم نمي شود كه نوش آذر فرق فحاشي و انتقاد را نداند. به اين جواب هاي سر در گم و بي معني را هم اضافه كنيد.


نوش آذر در مطلب امروزش نوشته:

در همين مفهوم صمد بهرنگى كه آموزگار بود، گيرم پاى پياده به روستاها مى‏رفت، گيرم دفتر و كتاب و قلم ميان كودكان پخش مى‏كرد. آيا با اين كار، با اين فداكارى و از خودگذشتگى فقر و گرسنگى و جهل در مملكت ما ورافتاد؟ در ايران نويسندگانى را سراغ دارم مانند هرمز شهدادى، شميم بهار، زكريا هاشمى كه از سياست و مصالح سياسى خود را بركنار نگاه‏داشتند. هيچيك قهرمان نشدند هيچ، حتى كارشان به چاپ دوم نرسيد. يعنى يكى از ملزومات قهرمان شدن در ايران اين است كه به يك حزب، به يك گروه، به يك دسته وابسته باشيد. در اين مفهوم، در اين قالب و چارچوب اگر به صمد بهرنگى از منظر گفتمان قهرمان در فرهنگ سياسى ايران نگاه كنيم، آن مقاله آدينه اهميت پيدا مى‏كند. از اينجا مى‏رسيم به جنبش چپ در ايران. به حماسه سياهكل و جنبش چريكى، و به نظرات بيژن جزنى...

آقاي نوش آذر ...صمد قبل از اينكه جنبش چپي در ايران باشد داستان نوشت و به دهكوره ها رفت ... سياهكل دو سال پس از مرگ صمد اتفاق افتاد. كاش قبل از نوشتن چند تا كتاب مي خوانديد. . نويسندگاني هم كه نام برده ايد معروف نبودنشان براي اين است كه كارشان اثري روي مردم ندارد. نه اينكه جزو جنبش چپ با راست نيستند.
***************

در مورد مرگ صمد شايعات فراوان است. در اوايل انقلاب فرج سركوهي مقاله اي به طرفداري از فراهتي (يا فلاحتي )شخصي كه با صمد به ارس رفته و پس از مرگ صمد تامدت ها ناپديد بوده وبعد سخنان ضد و نقيضي گفته مي نويسد. آدينه اعتراضات اسد بهرنگي را در اين مورد چاپ نمي كند. اسد بهرنگي در كتابش ؛برادرم صمد بهرنگي؛(نشر بهرنگي- تبريز- ) ؛اين اعتراضات و جواب به سخنان سركوهي و اين كه چرا به نظراو وديگر دوستان صمد اين مرگ مشكوك است را آورده.اسد بهرنگي در مورد مرگ برادرش نظر نمي دهد. او فقط مي خواهد كه فراهتي در يك دادگاه عادلانه حرفش را بزند و به سوالات جواب بدهد.

من به تدريج اين بخش را در اين وبلاگ خواهم آورد.


شاملوي عزيز در باره صمد چنين گفته :‌اي كاش اين هيولا هزار سر داشت. منتش را دروبلاگ شبح بخوانيد.

2 Comments:

  • matlabe khob va zabaee bod

    By Anonymous Anonymous, at 3:37 PM  

  • matlabe khob va zabaee bod

    By Anonymous Anonymous, at 3:37 PM  

Post a Comment

<< Home